دنیای ما

نگاهی به دنیای پیرامونمان و آنچه که بر ما می گذرد و تلاشی جهت ساختن دنیایی بهتر برای زیستن

دنیای ما

نگاهی به دنیای پیرامونمان و آنچه که بر ما می گذرد و تلاشی جهت ساختن دنیایی بهتر برای زیستن

می خواهم یک آزاده باشم

بعد از مرگ رهبر کره شمالی، کیم جونگ ایل، بار دیگر نگاهها متوجه آن کشور گردید.کشوری که همچون سلولی انفرادی در جهان، بدور از هرگونه ارتباطی با دیگران به حیاتش ادامه می دهد شاید به گونه ای رضایتمندانه به آنچه دارند دلخوشند و رهبرشان در حکم خدایشان، قابل ستایش و ارجمندی است و شیوه کنترلی و نوع تفکر حاکم چنان در اندیشه ها و باورها رخنه کرده که اجازه گامی فراتر از آنچه که هست داده نمی شود.میتوان گفت مردمان کره شمالی نمونه ای از انسانها هستند که نشان دهنده قابلیت به بند کشیده شدن و در اسارت درآوردن افکار و اندیشه های آدمی است.

در گوشه ای دیگر از جهان عده ای بنا بر عقاید خودشان حاضرند که فرزندانشان را قربانی که نه بلکه سلاخی کنند تا بدین وسیله ابراز وفاداری و پایبندی خود را به اعتقاداتشان نشان دهند.

در گوشه ای دیگر از این جهان پهناور هستند کسانی که به منظور حفظ و گسترش عقاید فکری و دینی شان دست به ترور و کشتار انسانها می زنند و این عملشان را نه تنها نادرست نمی دانند بلکه خدمتی به جهان و جهانیان می دانند. عده ای دیگر برای نجات زمین از کسانی که تحت عناوین کافر، مفسد، ملحد،مشرک و...با قوانین و رفتارهای ضدبشری از انجام هر جنایتی کوتاهی نمی کنند.

شاید این مسئله ای تازه نباشد و به دازای تاریخ انسانها قدمت دارد که بشریت در هر زمان و دوره  ای تحت هر نام و عنوانی به نام قانون، دین، اندیشه های فکری و فلسفی برای خود این مجوز را صادر کرده که با هم نوعش چنین رفتاری خصمانه و جنایتکارانه داشته باشد و آنرا نه تنها تقبیح نکند بلکه مقدس هم بداند.اما امروزه در عصر تکنولوژی و اوج پیشرفت انسانها در تمامی علوم، زمانی که انسان خود را صاحب فهم و اندیشه و شعور فردی و اجتماعی می داند حضور چنین افکاری چه معنایی می تواند داشته باشد؟ آیا به این معنا خواهد بود که انسان این قابلیت را دارد که همواره با هر فکر و اندیشه ای به سویی کشیده شود؟ آیا انسان همیشه بازیچه ای بوده است در این بازی روزگار که به استثمار کشیده شود و تبدیل به برده ای شود که برای اعتقاد و باورش حاضر به هرکاری باشد؟ پس قدرت تعقل و تشخیصش چه خواهد شد؟

وقتی نگاهی می کنم به آنچه که در اطرافم می گذرد می خواهم که فارغ از هر دین و گروه و جناج و صاحب فکری، یک آزاده باشم، آزاد از هر رنگ و تعلقی یک انسان به معنای واقعیش باشم.   

نظرات 1 + ارسال نظر
رحمت سه‌شنبه 29 فروردین 1391 ساعت 06:39 ب.ظ http://rahmat14.blogfa.com

عشق را وارد کلام کنیم
تا به هر عابری سلام کنیم
و به هر چهره ای تبسم داشت
ما به آن چهره احترام کنیم
هرکجا اهل مهر پیدا شد
ما در اطرافش ازدحام کنیم...
«سالکا» این مجال اندک را
نکند صرف انتقام کنیم
در عمل باید عشق ورزیدن
گفتگو را بیا تمام کنیم
عابری شاید عاشقی باشد
پس به هر عابری سلام کنیم.

مجتبی کاشانی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد