دنیای ما

نگاهی به دنیای پیرامونمان و آنچه که بر ما می گذرد و تلاشی جهت ساختن دنیایی بهتر برای زیستن

دنیای ما

نگاهی به دنیای پیرامونمان و آنچه که بر ما می گذرد و تلاشی جهت ساختن دنیایی بهتر برای زیستن

دست هامان نرسیده است به هم

 

 

دستهامان نرسیده ست به هم ..."

از دل و دیده ، گرامی تر هم، آیا هست ؟
- دست ،

آری ، ز دل و دیده گرامی تر :
دست  !

زین همه گوهر پیدا و نهان در تن و جان ،
بی گمان دست گرانقدرتر است .

هر چه حاصل کنی از دنیا ،
دستاورد است !

هر چه اسباب جهان باشد ، در روی زمین ،
دست دارد همه را زیر نگین !
سلطنت را که شنیده ست چنین ؟!

شرف دست همین بس که نوشتن با اوست !
خوشترین مایه دلبستگی من با اوست .


در فروبسته ترین دشواری ،
در گرانبارترین نومیدی ،
بارها بر سرخود ، بانگ زدم :

-هیچت ار نیست مخور خون جگر ،
دست که هست  !

بیستون را یاد آر ،
دست هایت را بسپار به کار ،

کوه را چون پَر کاه از سر راهت بردار  !

وه چه نیروی شگفت انگیزی است ،
دست هایی که به هم پیوسته است  !
به یقین ، هر که به هر جای ، در آید از پای
دست هایش بسته است  !

دست در دست کسی ،
یعنی : پیوند دو جان !

دست در دست کسی
یعنی : پیمان دو عشق !

دست در دست کسی داری اگر ،
دانی ، دست ،

چه سخن ها که بیان می کند از دوست به دوست ؛


لحظه ای چند که از دست طبیب ،
گرمی مهر به پیشانی بیمار رسد ؛
نوشداروی شفا بخش تر از داروی اوست  !

چون به رقص آیی و سرمست برافشانی دست ،
پرچم شادی و شوق است که افراشته ای !
لشکر غم خورد از پرچم دست  تو شکست !

دست ، گنجینه مهر و هنر است :
خواه بر پرده ساز ،
خواه در گردن دوست ،
خواه بر چهره نقش ،
خواه بر دنده چرخ ،
خواه بر دسته داس ،

خواه در یاری نابینایی ،
خواه در ساختن فردایی !

آنچه آتش به دلم می زند ، اینک ، هر دم
سرنوشت بشرست ،

داده با تلخی غم های دگر دست به هم  !

بار این درد و دریغ است که ما
تیرهامان به هدف نیک رسیده است ، ولی

دست هامان ، نرسیده است به هم ! 

 

شاعر: فریدون مشیری